بازدید : مرتبه
دختري با مادرش در رختخواب
درددل مي کرد با چشمي پر آب
گفت:مادر حالم اصلا خوب نيست
زندگي از بهر من مطلوب نيست
گو چه خاکي را بريزم بر سرم؟
روي دستت باد کردم مادرم!
سن من از بيست وشش افزون شد
دل ميان سينه غرق خون شد
هيچ کس مجنون اين ليلا نشد
شوهري از بهر من پيدا نشد
بقیه در ادامه مطلب...
ارسال توسط دانیال
آخرین مطالب